کد مطلب:59798 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:157

مسلمان شدن کشیش بزرگ مسیحی و شهادت او











یكی از روایات مشهور كه از طریق اسناد شیعه و سنّی نقل شده ، حتی شاعران آن را به شعر درآورده اند و سخنوران آن را در خطبه های خود گفته اند و دانشمندان و اندیشمندان آن را روایت نموده اند، داستان راهب (كشیش و عابد مسیحی) در سرزمین كربلا و جریان سنگ (و چشمه آب) است كه شهرت این داستان ما را از زحمت ذكر سند بی نیاز می سازد و آن داستان این است كه گروهی روایت كرده اند:

«در ماجرای جنگ صفّین (در سال 36 هجری) علی (علیه السلام) با یاران از (كوفه به سوی صفّین) حركت می كرد، در بیابان آبشان تمام شد و تشنگی سختی آنان را فراگرفت ، در جستجوی آب به چپ و راست جاده رفتند و كند و كاو نمودند ولی آبی نیافتند.

امیرمؤ منان علی (علیه السلام) از جادّه بیرون آمد و با یاران به سوی بیابان رهسپار شدند، ناگهان چشمشان به عبادتگاهی افتاد، علی (علیه السلام) یاران خود را به آن عبادتگاه برد، وقتی به نزدیك آن رسیدند، شخصی به دستور علی (علیه السلام) راهب داخل عبادتگاه را صدا زد از صدای او راهب سرش را (از سوراخ دَیْر) بیرون آورد، علی (علیه السلام) به او فرمود:«آیا در اینجاها آب پیدا می شود؟، تا این همراهان از آن بیاشامند و سیراب گردند؟».

راهب گفت: «اصلاً در این نزدیكیها آب نیست ، از اینجا تا محلّ آب بیش از دو فرسخ راه است و برای من هرماه مقداری آب می آورند كه اگر در آن صرفه جویی نكنم از تشنگی می میرم».

امیرمؤ منان علی (علیه السلام) به همراهان فرمود:«آیا سخن راهب را شنیدید؟».

گفتند:«آری ، آیا دستور می دهی ، به آنجا كه راهب اشاره كرده برای دستیابی به آب برویم ، فعلاً توانایی داریم ، بلكه به آب برسیم».

علی (علیه السلام) فرمود: نیازی به آن نیست ، سپس گردن استر سواریش را به جانب قبله كرد و به محلّی در نزدیكی آنجا اشاره نمود و به همراهان فرمود:«این محل را بكنید».

همراهان به آن محل رفتند و با بیل به كندن آن محل مشغول شدند، مقداری خاك زمین را رد كردند، ناگهان سنگ بسیار عظیمی پیدا شد كه بیل و كلنگ در آن كارگر نبود.

علی (علیه السلام) به همراهان فرمود:«این سنگ روی آب قرار دارد، اگر از جایش كنار گذاشته شود، آب را می یابید».

همراهان همگی سعی و كوشش كردند تا آن سنگ را بردارند، ولی از حركت آن درمانده شدند و كارشان دشوار شد. وقتی علی (علیه السلام) آنان را در آن حال دید كه همگی تلاش نمودند ولی خسته و كوفته به دشواری افتادند، پا از ركاب استرش بیرون آورد و پیاده شد و دستهایش را بالا زد و انگشتانش را زیر یك سوی سنگ گذارد و آن را حركت داد، سپس آن را از جا كند و به چند متری آنجا پرتاب كرد ناگهان آب سفید و گوارایی در آنجا یافتند و به سوی آن سراسیمه شده و از آن نوشیدند كه بسیار خنك و گوارا و زلال بود كه در این سفر گواراتر از آن آب نیاشامیدند.

علی (علیه السلام) به آنها فرمود:«بنوشید و سیراب شوید و برای سفر خود نیز از این آب بردارید»، آنها به این دستور عمل كردند.

سپس علی (علیه السلام) با دست خود آن سنگ را برداشت و برجای خود نهاد و دستور داد خاك بر روی آن سنگ ریختند و نشانه آن را پوشاندند.

راهب تمام این جریان را (با سابقه ذهنی كه داشت) از اوّل تا آخر از بالای عبادتگاه خود تماشا كرد، فریاد زد:«ای مردم! مرا از عبادتگاه به زیر آورید». همراهان علی (علیه السلام) او را با دشواری از بالای آن به زیر آوردند، او به حضور امیرمؤ منان علی (علیه السلام) آمد و گفت:

«ای آقا! آیا تو پیامبر مرسل هستی ؟».

فرمود:«نه».

گفت: «آیا تو فرشته مقرّب درگاه خدا هستی ؟».

فرمود:«نه».

گفت: «پس تو كیستی ؟».

فرمود:«من وصیّ محمّد بن عبداللّه ، خاتم پیامبران (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هستم».

راهب عرض كرد:«دست خود را باز كن تا من در حضور تو به خدای بزرگ ایمان بیاورم وقبول اسلام كنم»علی (علیه السلام)دستش راگشودوبه اوفرمود:«شَهادَتَیْن را به زبان آور».

راهب گفت: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیكَ لَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَاَشْهَدُ اَنَّكَ وَصِیُّ رَسُولِاللّهِ، وَاَحَقُّ النّاسِ مِنْ بَعْدِهِ».

«گواهی می دهم كه معبودی جز خدای یكتا و بی همتا نیست و گواهی می دهم كه محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بنده و رسول خداست و گواهی می دهم كه تو وصیّ رسول خدا و برترین و سزاوارترین (انسانها به خلافت) بعد از او هستی».

سپس امیرمؤ منان علی (علیه السلام) پیمان عمل به دستورات اسلام را از او گرفت و بعد به او فرمود:«پس از مدّت طولانی كه در دین خلاف اسلام بودی چه چیز باعث شد كه از آن دست كشیدی و به دین اسلام گرویدی ؟».

راهب گفت: «ای امیرمؤ منان! تو را آگاه كنم: این عبادتگاه در این بیابان ، برای آن ساخته شده كه سكونت كننده در آن ، به بردارنده آن سنگ و برآورنده آب از زیر آن دست یابد، قبل از من روزگار بسیار درازی گذشت و در این روزگار آنان كه در این عبادتگاه بسر می بردند به این سعادت نرسیدند، خداوند این سعادت را نصیب من كرد، ما در یكی از كتابهای خود یافته ایم و از علمای خود شنیده ایم كه در این سرزمین چشمه ای وجود دارد كه روی آن سنگ عظیمی قرار دارد، جای آن را جز پیامبر یا وصیّ پیامبر نمی شناسد و ناگزیر «ولیّ خدا» وجود دارد كه مردم را به سوی حق دعوت می كند، نشانه صدق او این است كه این مكان و سنگ را می شناسد و قدرت بر كندن آن را دارد و من چون دیدم تو این كار را انجام دادی دانستم كه انتظارم بسر آمده و آنچه در آرزویش بودم محقّق شده است و من امروز یك فرد مسلمان در حضور تو و ایمان آورنده به حقّ تو هستم و فرمانروائیت را قبول دارم».

امیرمؤ منان علی (علیه السلام) وقتی كه این مطلب را از آن عابد شنید، قطرات اشك از دیدگانش فروریخت ، سپس گفت: «حمد و سپاس ‍ خداوندی را كه من در حضورش فراموش نشده ام ، حمد و سپاس ‍ خداوندی را كه نام مرا در كتابهای آسمانی خود ذكر كرده است».

سپس علی (علیه السلام) مردم را طلبید و فرمود:«سخن این برادر مسلمانتان را بشنوید».

آنان گفتار راهب مسلمان را شنیدند و بسیار حمد و سپاس الهی را بجا آوردند كه نعمت معرفت به حق امیرمؤ منان علی (علیه السلام) را به آنان عطا فرموده است.

سپس به سوی جبهه صفّین برای جنگ با سپاه معاویه حركت كردند و آن راهب در حضور آن حضرت ، حركت كرد و در جنگ شركت نمود و سرانجام به فوض عظیم شهادت نایل گردید. امیرمؤ منان علی (علیه السلام) شخصا نماز بر جنازه او خواند و او را به خاك سپرد و برای او از درگاه خدا طلب آمرزش بسیار كرد و هرگاه به یاد راهب می افتاد می فرمود:«ذاك مولای ؛ او دوست من بود».

این داستان نشانگر چند معجزه از علی (علیه السلام) است:

1 آگاهی علی (علیه السلام) به غیب.

2 قدرت غیرعادی آن حضرت كه او را نسبت به دیگران منحصر به فرد كرده بود.

3 مژده به آمدن اودر كتابهای آسمانی پیشینیان و وجود آن بزرگوار مصداق سخن خداوند در قرآن است كه می فرماید:

«... ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْریةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الاِْنْجِیلِ. ..».[1] .

«این توصیف آنان در كتاب تورات و توصیف آنان در كتاب انجیل است».







  1. سوره فتح ، آیه 29.